حالا داستان قشنگ پشتش چیه؟
خیلی زمان های قدیم، دوتا دوست صمیمی به نام بویا و جونگ زی چی بودن که وقت زیادی رو با هم میگذروندن به طوری که بویا که نوازنده بوده وقتی مینواخته، زی چی متوجه میشده که بویا در لحظه به چی فکر میکنه و در فکر چه چیزی می نوازه. مثلا بویا در حالی که به جریان آب فکر میکرده و مینواخته، زی چی بهش گوش میداده و میگفته که نوای سازش آدم رو یاد جریان آب می ندازه یا وقتی بویا با فکر به کوه ها مینوازیده، زی چی میگفته موسیقیش اون رو به یاد کوه ها میندازه.
اما روزی که جونگ زی چی میمیره، بویا به قدری غصه دار میشه که سازش رو میشکنه و میگه بعد از زی چی، "دیگه هیچکس موسیقی من رو نه میشناسه و نه درک میکنه." اینطوری میشه که بویا تا آخر عمرش دیگه هرگز ساز نمیزنه.
خیلی زمان های قدیم، دوتا دوست صمیمی به نام بویا و جونگ زی چی بودن که وقت زیادی رو با هم میگذروندن به طوری که بویا که نوازنده بوده وقتی مینواخته، زی چی متوجه میشده که بویا در لحظه به چی فکر میکنه و در فکر چه چیزی می نوازه. مثلا بویا در حالی که به جریان آب فکر میکرده و مینواخته، زی چی بهش گوش میداده و میگفته که نوای سازش آدم رو یاد جریان آب می ندازه یا وقتی بویا با فکر به کوه ها مینوازیده، زی چی میگفته موسیقیش اون رو به یاد کوه ها میندازه.
اما روزی که جونگ زی چی میمیره، بویا به قدری غصه دار میشه که سازش رو میشکنه و میگه بعد از زی چی، "دیگه هیچکس موسیقی من رو نه میشناسه و نه درک میکنه." اینطوری میشه که بویا تا آخر عمرش دیگه هرگز ساز نمیزنه.